به یاد چشمات هنوز میپره پلکم
چشای تو عین برق گرفت و ول کرد
حاصل عشق تو شد مادرم که دق کرد
خدا را شکر اون آروم شد و منو خون به دل کرد
بعد اون که چشمات مثل برق گرفت و ول کرد
این دلم دگرگون شد از تموم دنیا دل کند
این باغچه را کاشته بودم تا یه روز خودت بیایی
ببینی چی داری حالا قلکتو بشکن
تا ببینم چی داری تو این چند سالی که دوری
از تو نیومد صدا و از من صبوری
حالا به خواسته دلم یا مجبوری
حال تو از هرکسی که میشد پرسیدم هرجوری
مهم نیست که چی گفت فهمیدم که ناخوشی بد
اشک چشمات به دلم زخم کاری میزد
حالا زمین خورده باشم یا رو پا بمونم
هرکاری میکنم تا تو رو پاهات پا بشی